سوگلسوگل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دو گل زیبای من

تعطیلات عید فطر

جاتون خالی خیلی خوش گذشت   با اینکه رفت و برگشت دخترا مثل خودم ماشین زده شدنو حالشون بد شد ولی خوب بود ..............     بریم ادامه مطلب   خلاصه خوب بود حالت تهوع دخترا خنده دار بود خصوصا که من خندم بند نمی اومد و البته همون خنده باعث شد دخترا بهتر بشن تا رسیدیم فکم درد گرفته بود از بس خوندم و دست زدم و فرگل هم واسه خودش قر میداد تو راه  رسیدیم به چند تا اقا که داشتن رو زمین کار میکردن و بابا امیر رفت تا ازشون راه رو بپرسه چشم فرگل خانوم به اقا الاغه افتاد       سوگل خانم سوار بر اقا الاغه     فرگل خانوم با همه دوست داشتنش ولی ......   &nb...
17 مهر 1392

ماهگرد دخمل های نانازم

دخترکهای قشنگم ببخشید مامانو که با چند روز تاخیر دارم این پست رو مینویسم ولی اینم بگما از بس شما دوتا وروجک و شیرین  شدین که همه وقت مامانو مختص خودتون کردین  دقیقا 92/7/7 ماهگرد دوتا گلهااااااااااااااااااااااااای مامان و بابا بود   فرگلکم قشنگم 32 ماهگیت مبارک         سوگلکم قشنگم 15 ماهگیت مبارک   اینقد شیرین شدین ناناز شدین خانوم شدین وروجک شدین که دلممممممممممممممم براتون ضعفه فرگلکم هر روز داره خانوم تر و فهمیده تر میشه و وابستگی عاطفیش به من هر روز بیشتر و بیشتر ولی مستقلی شده برای خودش که دیدن داره   امشب خانوم طلا رفته تو اتاق کار بابا ...
13 مهر 1392

خداجونم بازم مدیونتمممممممممممممممممممم

 پروردگارا ممنونم و شاکر درگاهتم    خدای مهربونم باز مدیون و خجالت زدت هستم دوباره گل خنده روی لبهام اوردی و توان هدر رفته ام را باز گرداندی خدای رحیمم تو بهترین حاکم مطلقی حاکمی که توان دیدن اشک و اه بنده درگاهشو نداره  اینبار هم دست مهربونت اومد و روی سرمون نشست و شادی تحلیل رفته ام دوباره مثل صاعقه برگشت خدایا خدای زیبایم میدونم نه بنده خوبی هستم نه بلدم شاکرت باشم ولی تو مثل همیشه محبت رو بر من تمام کردی   شکر و سپاس فقط و فقط برازنده توست ای خالق زیباییها
4 مهر 1392

ای خدا همه نگاهم به دست توست

زمانی که شروع به نوشتن کردم فقط میخواستم از دخترهام بگم از کارهاشون از بازیهاشون و ....... ولی الان میبینم دلم میخواد اینجا حرف بزنم درد دل کنم اونم فقط با خدا جونم ازش فقط  سلامتی میخوام اونم برای عزیز ترینم  برای پشت و پناهم  دلم گرفته خیلی هم گرفته نمیتونم حرفی بزنم میخوام شاد باشم و ادم مثبت و پر انرژی  نیرو مثبت بدم به عشقم  ای خدا  دل همه رو شاد کن و دل منم شاد کن تا شادیم فقط به صورتم نباشه و سرچشمش از قلبم باشه ای خدا مثل همیشه صدامو بشنو و دست پرمهرتو به سرمن و دخملام بکش ای خدا قلب دخملام مثل ایینه ست صاف و صیقلی به قلب دخترام شادی ببخش  ای خدا همه نگاهم به دست توست نا امیدم نکن ای ا...
2 مهر 1392

گلهای زندگی

دختر برکت هر خانه است و بهانه بهشتی شدن مادر گلهای زندگیم . بهانه های بهشتی شدنم . روزتون مباررررررررررررررررررررررررک دخترهای قشنگم خیلی دوستتون دارم و هر زمان به قد و بالاتون نگاه میکنم احساس غرور مادرانه ام به اوج خودش میرسه  امروز هر ثانیه ای که میگذشت و در هر جایی صحبت روز دختر و دختر داشتن و و دختر بودن میشد من و بابا امیر احساس سعادت و غرور میکردیم و خدارو شاکر بودیم و هستیم به خاطر داشتن دو تا دختر گل دو تا فرشته اسمونی   فرگل و سوگل عزیزم پریهای دریاییم  از خدای مهربون میخواهیم که همیشه بهترینها براتون رقم بخوره و آینده ای طلایی نصیبتون بشه و جسم نازکتون همیشه سالم روح تازت...
17 شهريور 1392

چالیدره

جمعه صبح طبق معمول سوگل خانمی شش بیدار باش داد  بعد مراسم شستشویه خانم خانمها به فکر مبارکم زد کارهامو انجام بدم و نهار دخترا اماده کنم بریم بیرون .جاتون خالی خیلی خوش گذشت         رفتیم چالیدره همون اول راه گول فرگل طلا رو خوردیم و به خاطر خانم خانمها از پله ها رفتیم بالا وووووووووووووووووای که چقد پله داشت نفسمون بند اومد   خود فرگل هم با همه عشق و علاقه ای که به پله ها داره بچم دیگه خسته شد و نصف راه رفت بغل بابا امیرش و سوگلی بغل من . با کلی مشقت رسیدیم بالا و فکر کردیم دیگه راحت شدیم و از پله خبری نیست اما زهی خیال باطل  اون بالا دیگه دخملا تمایلی تو بغل بودن و نداشتن تشریف...
12 شهريور 1392

مامان ظهر بخوابیم بریم پاک

دیگه هم خودمون هم دخملا عادت کردن بعد از ظهر ها بریم پارک .روزای اول مشکلاتی داشتیم که هر زمان نوبت فرگل شد سوار تاب بشه و بعد پیاده بشه که نی نی بعدی سوار بشه با کلی حرف و داستان و نی نی رو ببین منتظره بیا پایین بعد کمکش کنیم باهم سوار بشه و خلاصه کلی کلنجار رفتن بعد هم موقع رفتن جیغ و گریه که نمیخواد بیاد اینقد باهاش تو خونه هر زمان که حرف پارک میشد براش میگفتم که بالاخره دختر فهمیده من دیگه موقع رفتن اذیت نمیکنه و بدون بهونه گیری میاد سوار ماشین میشه   ولی حالا نوبت سوگل طلا شده نمیخواد از تاب پیاده بشه حتی تو خونه هر زمان فرگل میخواد سوار بشه نمیاد پایین اگر هم بیاد باید حتما حواسشو پرت کنیم و گرنه گریه بازاری میشه بیا و ببین...
15 مرداد 1392