سوگلسوگل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دو گل زیبای من

فرشته هاي دوست داشتني

خيلي وقت پيش مي خواستم اين پست رو اپ كنم ولي درگير مريضي دخترا بودم بله گل دختراي من مريضي شدن سخت شش شب تب داشتن و منم شش شب پلك رو هم نذاشتم از ترس بالا رفتن تبشون ولي به شكرانه خدا اون و روزهاي سخت و بد گذشت و الان دخترا دوران نقاهتشونو با سرفه ها شون مي گذرونن چند هفته پيش دوستان ني ني سايت "من و دخملا رو مورد لطف قرار دادن و به كلبه درويشي ما قدم گذاشتن .جاي همتون خالي به منو دخملا كه خیلی خوش گذشت خصوصا به فرگلم كه كلي با ني ني ها بازي كرد ،همه خاله ها مهربون خانوم و صد البته دوست داشتني هر كدوم با يه فرشته ناز اميدوارم باز هر چه زودتر دور هم جمع بشيم و يه نخودچي خوروني راه بندازيم.     ...
7 دی 1392

ماهگرد ملوسکها

چقدر این روزها و ساعتها و ثانیه ها زود میگذرن انگار همین دیروز بوذ که فهمیدم حامله هستم انگار همین دیروز بود که فهمیدم فرگلم داره ابجی میشه  چقدر این روزها با وجود همه سختیهاش شیرینه  پر از شکار لحظه ها از کارهای دخملا از حرف زدن هاشون از دلبری کردن هاشون از بازی کردن هاشون این ملوسکهای شیرین زبون دوباره 7 آذر ماهگردشون از راه رسید و قلب مامانو و بابا با یادآوری لحظه تولدشون به لرزه در اومد  نازنینم قشنگم فرگلم سی و چهار ماهگیت مبارک شیرینم مهربونم سوگلم هفده ماهگیت مبارک                   ...
9 آذر 1392

خاله بازی

    بدون وقفه بریم ادامه مطلب با خاله بازی دو گل من سه روزی میشه فرگل من خاله بازی رو یاد گرفته و کلی با این بازی عشق میکنه و الان بیشتر ساعتها اگه تو اتاقشون باشن سرشون گرمه خاله بازیشون هست نه بازیه دیگه   دخترک من برای خودش اشپزخونه ای تدارک دیده وسایلش خیلی مرتب چیده و غذا درست میکنه چایی دم میکنه پذیرایی میکنه سوگلو میفرسته خرید و بیشتر وقتها میگه ماکارونی و ماهی بخره اینم بگم دفعه اول که بازی کردن سوگل خسته شد و همه کاسه کوزه فرگل رو بهم ریخت و فرگل باز دوباره اشپزخونشو چید به فرگل یاد  دادم که سوگل باید سرگرم باشه  پازل و عروسک و ... برای سوگل گذاشتیم تا بازی کنه تا غذای فرگل حاضر بشه بخورن ...
3 آذر 1392

نذر مامان

  فرشته های کوچولوی من میدونین که مامان روز تاسوعا شله زرد نذر داره وایشالا که خدا توفیق بده هر سال این کار رو انجام بدیم   شما دوتا گلهای من اون روز کلی بهتون خوش گذشت .مامان مصی خاله هدی و عزیز جون اومدن خونه ما و زحمت درست کردن شله زرد رو کشیدن وقتی خاله هدی باشه فرگل کوچولوی من علنا دیگه کاری با من نداره و بیشتر لحظه ها با خاله هدی سرگرم میشه در کنار سوگل طلای من خودشو داخل بازیهای اونها جا میده یا بغل مامان مصی جا خوش میکنه  وای اون روز اتیش سوزوندینا  یکسره روی اپن در حال دید زدن قابلمه شله زرد بودین و کلی عزیز جون نگران بود که نیفتین زمین و اخر خودش اومد کنارتون ایستاد تا خیالش راحت باشه ظرف شله ز...
24 آبان 1392

مداح کوچولوهای من

دختر کوچولوهای قشنگم دلم میخواست اولین جمعه محرم بریم برای مراسم حضرت علی اصغر ولی نشد که بریم اما من و بابا امیر با شما دوتا گل قشنگمون مراسم رو تو خونه برپا کردیم من و بابا امیر با مداحی شبکه سه اشک میریختیم و فرگل کوچولوی ناز من از شب قبلش روضه خونی یاد گرفته بود و همراه با مداح ها میخوند اینقدر هم بامزه میخوند که ما خندمون هم میگرفت میگفت همه گریه کنین سینه بزنین محکم بزنین همه گوش کنین و در کنار سوگلک مامان هم شروع کرده بود به گفتن اااااااااااااااااااااااااااا وووووووووووووووووووواااااااااااااااااااااااااااااااااا  بلند بلند میخوند  براتون نذر نامه حضرت علی اصغر رو هم خوندیم روی دستهای من و بابا امیر بلند شده بودین و...
21 آبان 1392

کدومتون وروجک تره؟؟؟؟

اخه دخترکم والکر برای این کاره؟؟؟؟   الان مامان میارت بیرون سوگل جونم اخ قربون شما دوتا گل بشم     به نظرتون  سوگلکم کجا خودشو جا کرده؟؟؟؟   فرگلکم هم از قافله عقب نمونه یه زمانی   نجات پیدا کردممممممممممم و حالا به نظرتون رژلب به روزگار من مونده؟؟؟؟     و اماااااا   ساعت 6 صبح دقیقا 6 دقیقه بعد از بیدار شدنشون     ...
19 آبان 1392

قشنگترین اعداد

7آبان اومد و دخملهای قشنگ من ماهگردشون از راه رسید  هر زمان به موعد ماهگردشون میرسم به نظرم قشنگترین اعداد ،  عددهای ماهگرد دخترای خودمه  و الان قشنگترین اعداد ،  عدد سی و سه و شانزده ست هر لحظه که به عقب بر میگردم با وجود همه سختیها ولی من جز شیرینی چیزی دیگه ای حس نمیکنم و دیدن قد و بالاشون نور امیدی توی قلب منه مادره     فرگل ناز من ، دخترک فهمیده من ، شیرین زبون من ، مهربون ترین دختر دنیا سی و سه ماهگیت مبارک   سوگل قشنگم ، فرشته کوچولوی من ، دخترک طلای من ، شیرین ترین دختر دنیا شانزده ماهگیت مبارک     ...
10 آبان 1392