سوگلسوگل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره

دو گل زیبای من

خاله بازی

    بدون وقفه بریم ادامه مطلب با خاله بازی دو گل من سه روزی میشه فرگل من خاله بازی رو یاد گرفته و کلی با این بازی عشق میکنه و الان بیشتر ساعتها اگه تو اتاقشون باشن سرشون گرمه خاله بازیشون هست نه بازیه دیگه   دخترک من برای خودش اشپزخونه ای تدارک دیده وسایلش خیلی مرتب چیده و غذا درست میکنه چایی دم میکنه پذیرایی میکنه سوگلو میفرسته خرید و بیشتر وقتها میگه ماکارونی و ماهی بخره اینم بگم دفعه اول که بازی کردن سوگل خسته شد و همه کاسه کوزه فرگل رو بهم ریخت و فرگل باز دوباره اشپزخونشو چید به فرگل یاد  دادم که سوگل باید سرگرم باشه  پازل و عروسک و ... برای سوگل گذاشتیم تا بازی کنه تا غذای فرگل حاضر بشه بخورن ...
3 آذر 1392

نذر مامان

  فرشته های کوچولوی من میدونین که مامان روز تاسوعا شله زرد نذر داره وایشالا که خدا توفیق بده هر سال این کار رو انجام بدیم   شما دوتا گلهای من اون روز کلی بهتون خوش گذشت .مامان مصی خاله هدی و عزیز جون اومدن خونه ما و زحمت درست کردن شله زرد رو کشیدن وقتی خاله هدی باشه فرگل کوچولوی من علنا دیگه کاری با من نداره و بیشتر لحظه ها با خاله هدی سرگرم میشه در کنار سوگل طلای من خودشو داخل بازیهای اونها جا میده یا بغل مامان مصی جا خوش میکنه  وای اون روز اتیش سوزوندینا  یکسره روی اپن در حال دید زدن قابلمه شله زرد بودین و کلی عزیز جون نگران بود که نیفتین زمین و اخر خودش اومد کنارتون ایستاد تا خیالش راحت باشه ظرف شله ز...
24 آبان 1392

مداح کوچولوهای من

دختر کوچولوهای قشنگم دلم میخواست اولین جمعه محرم بریم برای مراسم حضرت علی اصغر ولی نشد که بریم اما من و بابا امیر با شما دوتا گل قشنگمون مراسم رو تو خونه برپا کردیم من و بابا امیر با مداحی شبکه سه اشک میریختیم و فرگل کوچولوی ناز من از شب قبلش روضه خونی یاد گرفته بود و همراه با مداح ها میخوند اینقدر هم بامزه میخوند که ما خندمون هم میگرفت میگفت همه گریه کنین سینه بزنین محکم بزنین همه گوش کنین و در کنار سوگلک مامان هم شروع کرده بود به گفتن اااااااااااااااااااااااااااا وووووووووووووووووووواااااااااااااااااااااااااااااااااا  بلند بلند میخوند  براتون نذر نامه حضرت علی اصغر رو هم خوندیم روی دستهای من و بابا امیر بلند شده بودین و...
21 آبان 1392

کدومتون وروجک تره؟؟؟؟

اخه دخترکم والکر برای این کاره؟؟؟؟   الان مامان میارت بیرون سوگل جونم اخ قربون شما دوتا گل بشم     به نظرتون  سوگلکم کجا خودشو جا کرده؟؟؟؟   فرگلکم هم از قافله عقب نمونه یه زمانی   نجات پیدا کردممممممممممم و حالا به نظرتون رژلب به روزگار من مونده؟؟؟؟     و اماااااا   ساعت 6 صبح دقیقا 6 دقیقه بعد از بیدار شدنشون     ...
19 آبان 1392

قشنگترین اعداد

7آبان اومد و دخملهای قشنگ من ماهگردشون از راه رسید  هر زمان به موعد ماهگردشون میرسم به نظرم قشنگترین اعداد ،  عددهای ماهگرد دخترای خودمه  و الان قشنگترین اعداد ،  عدد سی و سه و شانزده ست هر لحظه که به عقب بر میگردم با وجود همه سختیها ولی من جز شیرینی چیزی دیگه ای حس نمیکنم و دیدن قد و بالاشون نور امیدی توی قلب منه مادره     فرگل ناز من ، دخترک فهمیده من ، شیرین زبون من ، مهربون ترین دختر دنیا سی و سه ماهگیت مبارک   سوگل قشنگم ، فرشته کوچولوی من ، دخترک طلای من ، شیرین ترین دختر دنیا شانزده ماهگیت مبارک     ...
10 آبان 1392

بابا امیر و دخملا

برنامه هفته پیش عموهای فیتیله دخملای منو عاشق خودشون کردن نمایشی که فرگل و سوگل عاشقش هستن و بیشتر وقتها که چه عرض کنم همیشه  از من قصشو میخوان  بله قصه شنگول و منگول و این بار نمایش عموهای فیتیله دخملای منو به اوج این قصه برد  از فرداش هم تو خونه شروع کردن به بازیش گرگم و گله میبرم چوپون دارم نمیذاره دندون من تیز تره دنبه من لذیذ تره من میگیرم خوب خوبشو من نمیدم پشگلشو   حالا من داستانی داشتم با این شعر تا فرگل بلاخره تونست بفهمه این کلمات چی به چیه  اول اینکه لذیذ چیه  دوم پشگل چیه چرا چوبون نمیذاره خلاصه وقتی دخترک من سوالتش تموم شد دیگه این بازی یه اوج جذابیش رسید در ک...
3 آبان 1392

دخملای موتور سوار

فرگلکم یه چند روزی هست که دیگه موتورشو خیلی راحت کنترل میکنه و نیازی نیست کمکش کنیم فرمونشو براش بچرخونیم .الان دختر گل من برای خودش قهرمان موتور سواری شده تازه این دختر مهربون خواهر کوچولوشو سوگل نازمو سوار موتور میکنه و باهم کلی لذت میبرن اگه بدونین چه قهقه ای میزدن گل دخملای من                   مامان فداتون بشههههههههههههههههههههههههههههههه ...
26 مهر 1392

سوگل و دوستانش

سوگل نازنینم ببخش مامانو من کلا فراموش کردم اولین قرارمونو با دوستان نی نی سایتمونو بنویسم  اولین قرار سوگل با نی نی های تیر ۹۱ خیلی هیجان انگیز برای من و سوگلی بود همه خونه خاله حمیده مهربون جمع بودیم و خیلی به همه خوش گذشت و موقع رفتن ما مهمونهای شلوغ خونه طفلک خاله حمیده انگاری بمب ترکیده بود شما وروجکها مهلت ندادین کمکش کنیم سوگلکم تو خیلی خانوم بودی و اصلا هم مامانو اذیت نکردی و بهونه گیری و گریه هم نداشتی و با نی نی ها کلی بازی کردی و فقط یک بار هم رفتی اتاق ایلیا جون که تا صدات زدم مثل یک تیکه ماه به حرفم گوش دادی و اومدی بیرون همه خاله ها و فرشته هاشون عالی بودن و از دیدنشون لذت بردم و ازشون قول گرفتم که دفع...
23 مهر 1392

فرگلکم و دوست مهربونش

روز شنبه خاله مهدخت با همایون خوشگلش مهمون من و دخملام بودن فرگل از زمانیکه متوجه شد که قرار یه نی نی اندازه خودش بیاد یکسر در موردش از من سوال میپرسید و دخترکم همش منتظر بود تا جاییکه صبح شنبه از ذوقش ساعت 5:30 صبح بیدار شد و حتی ظهر که خوابوندمش تا ساعت 4 که همیشه بیدار میشن 5 بار بیدار شد و باز من میخوابوندمش همش هم میپرسید نیومد من منتظرما خلاصه مهمونهای عزیز ما که اومدن بچه ها کلی با هم بازی و کردن و این وسط به سوگلک من که از درد دندون بی تاب بود کم محلی میکردن فقط یه چند باری به فرگل گفتم سوگلو صدا میزد پیشش ولی اینقد سوگل بابت دندونش اذیت بود که همش بهونه میگرفت و از من مثل نردبون بالا میرفت فرگل شده بود مام...
23 مهر 1392