نذر مامان
فرشته های کوچولوی من میدونین که مامان روز تاسوعا شله زرد نذر داره وایشالا که خدا توفیق بده هر سال این کار رو انجام بدیم
شما دوتا گلهای من اون روز کلی بهتون خوش گذشت.مامان مصی خاله هدی و عزیز جون اومدن خونه ما و زحمت درست کردن شله زرد رو کشیدن وقتی خاله هدی باشه فرگل کوچولوی من علنا دیگه کاری با من نداره و بیشتر لحظه ها با خاله هدی سرگرم میشه در کنار سوگل طلای من خودشو داخل بازیهای اونها جا میده یا بغل مامان مصی جا خوش میکنه
وای اون روز اتیش سوزوندینا یکسره روی اپن در حال دید زدن قابلمه شله زرد بودین و کلی عزیز جون نگران بود که نیفتین زمین و اخر خودش اومد کنارتون ایستاد تا خیالش راحت باشه
ظرف شله زرد رو به مامان کمک کردین که مثلا از هم باز کنین و تو سینی بچینین ولی قربونتون بشم که بیشتر خرابکاری میکردین تا کمک ولی من لذت میبردم از این شیرین کاریهاتون خلاصه شله زرد ظرف شد و گذاشتیم سرد بشه تا فردا که عاشورا بودو روز نذر مامان پخش کنیم.
منو بابا امیر تصمیم گرفتیم شله زردها رو ببریم اسایشگاه معلولین ذهنی.اها اینم بگم شما دوتا گل خوشگل که ظهر نخوابیدن و دقیقا ساعت 6 عصر بیهوش شدین و فردا صبحش ساعت 6:45 بیدار باش زدین و صبحونه خوردیم و اماده شدیم بریم هم شله زرد پخش کنیم هم برای دیدن دسته ها و سینه زنی ها بریم حرم امام رضا
شله زردها رو بردیم اسایشگاه معلولین وای که خدا چه ادمهای مهربونی خلق کرده از صورتشون صداشون مهربونی داد میزد خودشون با بابا امیر کمک کردن و شله زردها رو بردن اشپزخونشون و موقع خداحافظی به شما دوتا گل من میگفتن خداحافظ کوچولو ها نی نی ها. منکه لذت بردم از دیدنشون از بس با صفا بودن
بعد از اسایشگاه رفتیم حرم امام رضا برای دسته های سینه زنی. از اول دوتایی تو کالسکه نشستین و با اشتیاق مردم و دسته ها و زنجیر زنها و سینه زنها رو نگاه میکردین .
چه هیاهویی بود یکی نذری میداد یکی با اشک شوق سینه میزد یکی با ماتم و کلی حاجت زنجیر میزد همه و همه به عشق امام حسین می اومدن ....................
از خدا میخواهم بهمون توفیق و انرژی بده تا هر سال عاشورا شما دو تا دختر قشنگمو ببریم حرم امام رضا برای دیدن دسته های عزاداری امام حسین
نیفتین کوچولوهای من
چه بزرگهههههههه مامان
دیدی کمکت میکنیم مامان جون
چه خوشمزه شدههه
اینارو ببریم برای اون نی نی ها مامان؟؟
عجب جای با صفا و مهربونی بود
موقع خداحافظی از اون ادمهای مهربون
بابا امیر تند تر برو برسیم
اینم دسته های عزادار و دخترکهای مشتاق من
بار الها این دو غنچه نشکفته زندگیمان را به دستهای پر توان تو میسپارم و از تو میخواهم که حافظشان باشی