سوگلسوگل، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 20 روز سن داره

دو گل زیبای من

شیرین کاری گل های من

1392/7/20 1:07
نویسنده : مامان دوتا گل
422 بازدید
اشتراک گذاری

امشب به هدف نوشتن وب رو باز نکردم ولی تا باز شد حس نوشتن از دو تا گلم اومد سراغم

البته هر چی از وروجک بودنشون از خرابکاریهاشون از بازیهاشون از بدو بدو کردنهاشون و اخرش سوگل خسته میشه و جیغ میزنه  و ............. بگم بازم کمه

من به همه این کارهاشون عادت کردم لبخندو اگه روزی یه سری از این کارها رو نکنن یکسره میرم به بدنشون سرشون دست میزنم ببینم یه وقت تب نداشته باشن نگرانیا بی حال هستن که کارهای دیروزشونو نمیکنن استرسولی میبینم نه شکر خدا سالم  هستن و دارن یه کار جدید میکننقلب

niniweblog.com

چند وقته که فرگل خانومی میره روی تختش بعد روی قسمت تعویضش در کشوهای بالایی رو باز میکنه میره توش میشنه نیشخندالبته قبلش کل لباسها رو میریزه رو تختش بعد تشریف میبرن داخلش زباندر این بین هم سوگل طلای من از قافله عقب نمیمونه سریع میره کشوهای کمد اسباب بازیها رو باز میکنه و همه اسباب بازیهارو به بیرون انتقال میده و تشریف میبرن داخلش نیشخندخیلی جالبه همدیگرو تشویق میکنن

niniweblog.com

دخترک قشنگ من صدای اذان رو میشنوه سریع میره چادرشو بر میداره از من مهر میگیره و چادرشو سرش میکنه و سریع پشت به قبله می ایسته به نماز خوندننیشخند تو همون لحظه سوگلک سریع مهرشو برمیداره فرگل عصبانی میگهکلافه الله اکبرررررررررر ای بابا گل گلم دارم نماز میخونم مهرمو بده بعد دوباره چادرشو سرش میکنه و یههووووووووو میگه اه اه دیدی ابجی تو نماز حرف زدمخجالتنیشخند

niniweblog.com

قشنگ ترین ماجرا بین دخترا سوار شدن تاب هستش نیشخندسوگلم خدایی به سنش خیلی باهوشه هر زمان فرگل سوار تاب شده و پیاده نمیشه تا سوگل سوار بشه بی خیال قضیه میشه و میره .فرگل حالا به هر دلیلی که از تاب پیاده میشه سوگل مثل جتتتتتتتتتتتتتتتتتت بدو بدو میاد و سوار میشه خنده

یک بار فرگل پیاده نمیشد و سوگل کلی بهونه گرفت و اخر دست باباشو گرفت برد تو اتاقشون فرگل بعد چند دقیقه دید باباشو و ابجی از تو اتاق نمیان بیرون پیاده شد و رفت من که تو هال نشسته بودم دیدم سوگل همچین داره بدو بدو میاد بعد هم پرید روی تاب و رو کرد به من گفت بده بده بعد خودشو عقب و جلو داد و منم تابش دادم .نیشخند

شوهرم که اومد پیش من گفت تا فرگل اومد تو اتاق سوگل دست منو ول کرد و از پشت فرگل بدو کرد اومد بیرونزباننیشخند

هر دومون کلی خندیدیمخنده

امان از دست این دوتا وروجکهامونلبخندقلب

niniweblog.com

استادددددددددددد به هم ریختن کابینتهای من سوگل طلاس چشمکنیشخندشاید در طی روز من ده بار خم بشم جمع کنم تا خانم میاد دوباره به هم میریزه نیشخنددیگه کم بیارم فرگل صدا میزنم میگم بیا با بازی ابجی رو ببر خسته شدم از بس جمع کردم و خدایی فرگل با دالی بازی کردن و قایم شدن سوگل از اشپزخونه میکشونه بیرون و میبره تو اتاقشونقلب

niniweblog.com

وقتی لباس یا گل سر برای فرگل و سوگل میخرم سوگل که یه کم بازی میکنه باهاشون بعد ولشون میکنه میره دنبال بازی دیگه ولی الان دیگه فرگل فهمیده شده لباسهاشو یکی تنش میکنه میره جلو ایینه میگه قشنگه دستت درد نکنه مامانقلبماچ بعد در میاره و اینقد قشنگ مرتب جمع میکنه میذاره تو کمد بعضی وقتها ساعتها باهاشون سرگرم میشه و بازی میکنه لبخند

niniweblog.com

و عاشق گل سرهاش و جوراباش هستقلب وقتی میشینه و ساک جورابهاشونو باز میکنه و جورابهارو پاش میکنه و به ابجیش هم میده اونم که بلد نیست بپوشه فقط جورابهارو میبره نزدیک پاش و هی تلاش میکنهنیشخند و موفق نمیشه و بعدش عصبانی میشهکلافه تا میخواد جیغ بزنه فرگل ازش میگیره و پای ابجیش میکنه و سوگل هم کلی میخنده و سرشو خم میکنه روی دستهای فرگلقلبماچ

niniweblog.com

سوگل خانومی هر چیزی رو که پیدا کنه اعم از روسری من لباس باباش لباس فرگل رو میزی هر چی که پارچه ای باشه میندازه روی سرشنیشخند و میاد جلو ما می ایسته و هی میگه ا ا م  یعنی منو نگاه کنین تا نگاش میکنیم میگیم وای چه خوشگل شدی قلبمیخنده و میره سراغ نفر بعد تا بهش بگن چه خوشگل شدینیشخند الان دیگه فرگل یاد گرفته تا چیزی میندازه روی سرش میره پیش فرگل اونم میگه وای خدا چه خوشگل شدی گل گلمقلبماچ .جالب خوشحالیه سوگل از این کلمه خوشگل شدینیشخنداز خود راضی اخر بچم با این اعتماد به نفسش پرفسوری دانشمندی چیزی میشهنیشخند

niniweblog.com

موقع نهار دادنشون که میشه عادتشون دادم هر دوشونو هم زمان نهار میدم سوگل روی تاب میشینه فرگل یا روی صندلیش یا کنار خودم روی زمین اوایل فرگل میخواست سوار تاب بشه و بخوره بعد باهاش حرف زدم که اگه سوگل سوار نشه منو اذیت میکنه دیر نهار میخوره ببین چشمام خواب داره بذار زود بخوره تو هم نهارتو پیش خودم بخور بریم بخوابیملبخند و فقط همون یک بار بود و دیگه تا زمانیکه ظرف غذای سوگل تموم نشه و خود سوگل پیاده نشه فرگل سوار نمیشهماچقلب

niniweblog.com

سوگلک من هر زمان بیدار میشه چه صبح چه عصر سریع فرگل رو بیدار میکنهلبخندناراحت چند روز پیش عصر که بیدار شد بغلش کردم اوردم تو اشپزخونه اب دادمش و شروع کردم به شعر خوندن و مرتب کردن اشپزخونه بعد چند دقیقه دیدم خانوم خانمها دراه میره بیرون از اشپزخونهمژه گفتم سوگل اینقد خوشگل گفت بلهههههقلب گفتم بیا پیش من دور زد اومد تو اشپزخونه و نشستنیشخند سرگرم کارم شدم و خوندن شعر صدای پاهای کوچولوشو شنیدم تا بدو از اشپزخونه رفتم بیرون دیگه دیر شده بوداسترس بله رفته بود تو اتاق کنار فرگل نشسته بود و هی سرشو میذاشت روی شکم فرگل تا بالاخره فرگل چشماش باز شدنیشخند و سوگل همچین خنده پیروز مندانه ای کرد که نگو از خود راضیو بعد دوباره با یه عشقی سرو فشار داد تو شکم فرگل از اون ور هم فرگل گفت باز دوباره منو بیدار کردی ابجی خیلی منو دوست داری اره نیشخندمنم دوست دارم عزیزمخجالتقلب

niniweblog.com

عزیزای دلمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم  دوستتون دارم قلبو اگه کل صفحات رو هم از شیرین کاریهاتون بگم بازم صفحه کم میارمقلبخجالت

قربون اون دلهای کوچیک و مهربونتون بشمممممممممممممممممممممممممممممممقلبقلبماچ

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

ازاده ... مامان احسان
30 شهریور 92 1:40
عزیزمممممممم من واقعا عاشقشونممممممم
خدا همیشه سلامت و شاد حفظشون کنه
امیییییییین



ممنون ازاده جون لطف داری گلم
خدا سر قشنگتو برای تو ببخشه
الهی امین
زهرا
30 شهریور 92 21:53
پریا جون چقدر با نمک مینویسی دختر ترکیدم از خنده هههههه

خدا دختر طلاهات رو برات حفظ کنه . جیگری شدن واسه خودشون .
راستی وبلاگ من دیگه از این اسمایلیها نداره غصه میخورم

ممنونم قشنگم خدا گل پسرتو برای تو ببخشه
ناراحت نباش اسمایلیها من واسه قابل تو رو نداره عزیزممممممممممم
زهرا
30 شهریور 92 21:56
بخشید من دو تا نظر دارم ها
چه عکسهای نازی گذاشتی اخه ما که دوریم چه جوری بیایم اینها رو بخوریم .
خیلی ناز شدن ماشالله .

لطف داری زهرا جون چشمات ناز میبینه


سمیه
30 شهریور 92 23:03
افرین به این دختر نماز خون

عاشق اون تاب سواریتونم خوشگلهای من


مرسی عزیزممم

هانیه مامان عسل
31 شهریور 92 2:51
وای دلم ضعف رفت واسه جوجوهات ماشالا چقدر با هم خوبن
ايشالا تو بزرگیشونم اینقدر بفکر هم و مواظب هم باشن


ممنونم هانیه جان
ایشالا یه غزل کوچولو بشه تو دلیت و ابجیه عسلک نازم بشه